مامان اومده دعوا

ساخت وبلاگ
وقتی اینجا ننویسم یه سری حرفام آواره میشن.برا همین نمیشه برم.شماهام نخونید.واقعا نخونید.لطفا نخونید.اصلا نمینویسم که بخونید.فقط مینویسم که نوشته باشم.

مامان اومده دعوا...
ما را در سایت مامان اومده دعوا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bionvanast بازدید : 60 تاريخ : يکشنبه 21 بهمن 1397 ساعت: 13:40

و هنوز هیچی لذت بخش تر از خواب بعد پایان امتحانا ندیدم!*_*

مامان اومده دعوا...
ما را در سایت مامان اومده دعوا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bionvanast بازدید : 61 تاريخ : يکشنبه 21 بهمن 1397 ساعت: 13:40

 ۱فردا رو دوسدارم

۲اگه ازم پرسیدید چخبر یادم بندازید خبری هست.البته خبر خاصی نیس ولی حالا

۳ گشادی از نحوه ی برنامه ی ترم جدیدم میباره:)))))

۴باید انسان شم.-_-اگرنه انگل تر میشم روز به روز

۵یه مشت دختر فلسفه ی امام صادقی پیدا کردم.بعد پشیمون شدم چرا نرفتم امام صادق،که فرزانه به موقع در دهانم کوبید.البته از حق نگذریم ادم های زیباییَن.نمیدونید منظورم از زیبا چیه،میدونم!

۶جدیدا به این نتیجه رسیدم دیوانگی آدم به آدم هم فرق نداره.دسته به دسته فرق داره.چیه؟خودت دیوونه ای:/

مامان اومده دعوا...
ما را در سایت مامان اومده دعوا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bionvanast بازدید : 64 تاريخ : يکشنبه 21 بهمن 1397 ساعت: 13:40

گلو درد گرفته باشی از بغض چند روزه!:     )

+و این یه گزاره ست نه یه جمله ی احساسی و شعر گونه و فلان

مامان اومده دعوا...
ما را در سایت مامان اومده دعوا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bionvanast بازدید : 70 تاريخ : دوشنبه 3 دی 1397 ساعت: 3:25

هیچ کاری احمقانه تر از این نیست که بخوای یکیو به زور نگه داری واسه خودت:)

مامان اومده دعوا...
ما را در سایت مامان اومده دعوا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bionvanast بازدید : 53 تاريخ : دوشنبه 3 دی 1397 ساعت: 3:25

تو و فاصله با هم یکی شدین 

من و پاهام به رسیدن ناامید ..

کاش میشد میرسیدم تا بدونم 

تو و فاصله به هم چیا میگین 

(حالا "فاصله" به اضافه ی یک مشت اسم !:) )

 

+بازم تاکید دارم بترکید اگه فک کنید داستان عشقی و ایناس.اصن اگه عاشق شدم خودم میام اعلام عمومی میکنم.الانم علی الحساب یه مرگ دیگمه.تمام

مامان اومده دعوا...
ما را در سایت مامان اومده دعوا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bionvanast بازدید : 49 تاريخ : دوشنبه 3 دی 1397 ساعت: 3:25

در 97 قدم میزد اما در 58 سیر میکند و فکر میکند کاش زنی بود که به رغم نگرانیش برای همسرش با شوق تکبیر میگفت یا دختری دبیرستانی بود و با اینکه دلش برای پدرش تنگ شده بود با امید مشت هاش را گره میکرد و تک مامان اومده دعوا...ادامه مطلب
ما را در سایت مامان اومده دعوا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bionvanast بازدید : 68 تاريخ : يکشنبه 25 آذر 1397 ساعت: 19:18

حالت تهوع دارم.باورتون میشه؟

+گفته بودم یکی از ویژگی های یار هنوز پیدا نشده اینه که مهندس کامپیوتره؟-_-

مامان اومده دعوا...
ما را در سایت مامان اومده دعوا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bionvanast بازدید : 57 تاريخ : يکشنبه 25 آذر 1397 ساعت: 19:18

فک کن نرگس امروز میگفت اسماء من تاحالا چادزی مث تو ندیدم،همیشه مرتبی.و حتی با اینکه طلق نمیذاری روسریتم صافه.من•__________°

مامان اومده دعوا...
ما را در سایت مامان اومده دعوا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bionvanast بازدید : 68 تاريخ : يکشنبه 25 آذر 1397 ساعت: 19:18

-دیدی چی شد؟!پوشیه خریده بودم که مشهد اومدم یا مثلا کربلا رفتم(..)بزنم‌.یادم رفت:(

+عه؟اما میدونی فک کنم ازینایی هستی که پوشیه بزنی خوشگل تر شی

-نه بابا من چشام اونقد قشنگ, نیس که خوشگل تر شم

+من دقیقا اینو‌گفتم چون منظورم این بود که چشمات قشنگه:/

مامان اومده دعوا...
ما را در سایت مامان اومده دعوا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bionvanast بازدید : 64 تاريخ : يکشنبه 25 آذر 1397 ساعت: 19:18